اثر مهمّ دیگری که توبه دارد، آن است که عذاب الهی را رفع میکند.
قرآن شریف، دو عامل را مانع و رافع نزول عذاب میداند: يکي «وجود مبارک حضرت خاتم
الانبیاء$ در بین مردم» و ديگري «توبه»؛
>وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ
اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ<
و خدا بر آن نيست كه آنان را عذاب كند در حالى كه تو در ميان ايشانى،
و خدا عذابكننده آنان نيست در حالى كه آمرزش مىخواهند.
این نوشتار، گنجایش تبیین برکات وجودی پیامبر اکرم$ را ندارد و پرداختن به این موضوع مهم، کتاب مستقلی میطلبد؛
امّا همین مقدار باید دانست که خداوند متعال، به احترام وجود آن نبیّ گرامی$ و به سبب آنکه آن حضرت را رحمت جهانيان قرار داده است، مادامی که
در قید حیات بودند، عذاب خویش را از امّت ایشان دور ساخت. امیرمؤمنان و مولای
متقیّان علي% فرمودند:
«كَانَ فِي الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ
أَحَدُهُمَا فَدُونَكُمُ الْآخَرَ فَتَمَسَّكُوا بِهِ أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِي
رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ$ وَ
أَمَّا الْأَمَانُ الْبَاقِي فَالِاسْتِغْفَارُ»
و چيز در زمين مايه امان از عذاب خدا بود؛ يكى از آن دو برداشته شد،
پس ديگري را دريابيد و بدان چنگ زنيد: امّا امانى كه برداشته شد رسول خدا$
بود و أمان باقي مانده، استغفار كردن است.
سپس حضرت، آیة >وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ ...< را تلاوت فرمودند.
آنچه اکنون مورد بحث ما است، تأثیر توبه و استغفار، در برطرف شدن عذاب
است. قرآن کریم، علاوه بر بیان این واقعیّت که توبه، رافع عذاب است، در آیات دیگری
برای آن شاهد عینی و عملی میآورد و با استناد به تاریخ، ادّعا میکند که توبه،
رافع عذاب الهی است.
داستان قوم حضرت يونس% و توبة
ایشان از نافرمانی خداوند و پیامبر او که قبلاً نيز بدان پرداختيم، داستان عجیبی
است. آن قوم، به جهت لجاجت ورزيدن در پذيرش دعوت حضرت يونس% به
يکتاپرستي، مورد نفرين او واقع شدند و مستحقّ عذاب گرديدند. حضرت يونس% از ميان آنان رفت و آثار عذاب هويدا گرديد.
به بيان بعضي مفسّرين، فرود عذاب آنچنان واضح بود كه نخست ابرى تيره
و تار، آسمان منطقه را فرا گرفت و دود غليظ و تاريكى از ابر زبانه كشيد و سراسر
شهر را تيره و تاريک ساخت و ظلمات، تا پشت بام منازل آنان رسيد.
آنان دريافتند که عذاب الهي و مرگ، آنان را فرا خواهد گرفت. وقتي ديدند
راه گريزي ندارند، به سراغ پيامبر خويش رفتند، ولي او را نيافتند. پس به نزد يکي
از بزرگان قوم که از علم و حکمت برخوردار بود، رفتند و از او چارهجويي کردند. آن
عالم، به آنان گفت: اى مردم! تا دير نشده، رو به درگاه خدا آوريد، بدان اميد كه او
بر شما ببخشايد و رحمت آورد و عذابى را كه كيفر گناهان شماست، از شما رفع کند. بنابر
نقل برخي از مفسرين، هر يک از آنان که حقوقي از ديگري بر گردن داشت، بهطور کامل
ادا کرد.
سپس بنابر توصية عالم شهر، براى توبه، شهر را ترك نموده و به بيابان
روى آوردند. ميان مادران و
كودكان و دامها و بچههاى آنها جدايى افكندند و آنگاه همه با ديدگانى اشكبار و
دلى سرشار از ايمان و اخلاص، روى توبه به درگاه خداوند متعال آوردند و نيايش کردند
و اين دعا را زمزمه نمودند: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أنفُسَنَا وَ كَذَّبْنَا
نَبِيَّكَ وَ تُبْنَا إِلَيْكَ مِنْ ذُنُوبِنَا، وَ إِنْ لَم تَغْفِرْ لَنَا وَ
تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ الْمُعَذَّبِينَ فَاقْبَلْ
تَوْبَتَنَا وَ ارْحَمْنَا يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.»[5]
خداوند متعال که توبة حقيقي و آه و زاري آنان را مشاهده فرمود، عذاب
خويش را از آنان دور ساخت و اين در حالي بود که نزول عذاب آغاز شده بود. قرآن کريم
با اشاره به اين داستان عبرتانگيز، ميفرمايد:
>فَلَوْ لا كانَتْ
قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا
كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ
إِلى حينٍ<
چرا شهرها و آباديها ايمان نميآوردند
كه به حالشان مفيد افتد؟! مگر قوم يونس نبود كه چون ايمان
آوردند، عذاب خفّتبار و رسوايى را در زندگى دنيا از آنان برداشتيم و آنها را تا دم
مرگ، زندگي رفاهي داديم.